رئیس جمعیت هلال احمر: حتی به آمبولانس و بالگردمان حمله کردند | بزرگترین چالش امدادرسانی در تهران چیست؟
همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: در دوازدهمین قسمت از فصل نخست برنامه «درجه یک» که در استودیو همشهری ضبط و از تلویزیون اینترنتی همشهری پخش میشود، پیرحسین کولیوند، رئیس جمعیت هلال احمر ایران، مهمان برنامه بود. کولیوند در این قسمت، به شکل جزئی نگرانه به پرسشهای مختلف و متعدد مژده لواسانی درباره گزارش فعالیت جمعیت هلال احمر ایران در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ایران و اسرائیل پاسخ داد. آنچه میخوانید مشروح گزارشِ گفتوگوی مجری این برنامه با کولیوند است.
یک گوشه پر افتخار دیگر
مجری برنامه در ابتدای سخنانش گفت: «همانطور که هفته گذشته نیز در گفتوگو با امین زندگانی، بازیگر و مجری تلویزیون، ویژه برنامهای درباره داغی که طی جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه مردم ایران، از سر گذراندیم، تدارک دیدیم، باز هم این داغ سرد نخواهد شد و باز هم درباره آنچه طی ۱۲ روز جنگ تحمیلی علیه ایران عزیزمان رخ داد، با شما صحبت خواهیم کرد. این هفته نیز به طور ویژه میخواهیم یک گوشه پر افتخار دیگر از جانفشانیها، فداکاریها و از شجاعت عزیزانی که همواره در بحرانها، پای کار ایران و مردمش بودند، مرور کنیم.
هفته پیش هم عرض کردم که در این جنگ ۱۲ روزه، در این برهه تاریخی که پشت سر گذاشتیم، همه اقشار با همه توانشان، سعی کردند پا به میدان بگذارند. در این میان، قطعاً عزیزانمان در جمعیت هلال احمر ایران، وظیفه خطیری بر عهده داشتند. درست مثل همه بحرانهایی که در این سالها پشت سر گذاشتیم. اعم از سیل، زلزله، حادثه پلاسکو و غیره و غیره و وقایعی که نیاز به امداد رسانی این بزرگواران بوده است… امروز با افتخار در خدمت آقای دکتر پیرحسین کولیوند، رئیس جمعیت هلال احمر ایران هستیم تا به این خاطرات و آنچه گذشته، به طور اجمالی و کوتاه و آن هم به بضاعت زمانی برنامه «درجه یک» نگاهی بیندازیم.»
۳ میلیون داوطلب در جمعیت هلال احمر ایران
پیرحسین کولیوند، در ابتدا، چنین سخنان خود را آغاز کرد: «شهادت هموطنان عزیز، غیرتمند، شجاع و برخی از سرداران رشیدمان را تسلیت میگویم. در بزنگاه حادثه جنگ ۱۲ روزه، وقتی خبر به من رسید، من در مدینه و در سفر حج به سر میبردم. از حرم تازه به محل استقرارمان در بیمارستان رسیدم. پسرم با من تماس گرفت و گفت شرایط تهران این گونه است و در سطح شهر چنین وضعی حاکم است. من فورا به دبیر کل تماس گرفتم. همچنین با معاون بینالمللمان صحبت کردم. آنها سریع به جمعیت هلال احمر آمدند و اتاق عملیات و بحران را تشکیل دادند. به کل کشور فراخوان داده شد و همه آماده شدیم. البته سال گذشته به دلیل تهدیدهایی که رژیم صهیونی داشت، سعی کردیم به انحای مختلف آمادگیهایی برای خودمان ایجاد کنیم. میدانید که ما ۳ میلیون نفر داوطلب داریم. ۷۰ هزار نفر از میان این تعداد برای واکنش سریع برگزیدیم.
گروههای پشتیبان، شامل دهه هفتادی و هشتادیها | امدادرسانی را پیشتر در لبنان تمرین کردیم
یعنی افرادی که کاملاً آموزش دیدهاند. این تعداد جملگی نیروهای حرفهای، متخصص و همگی جوانان دهه هفتاد و هشتادی هستند که مشتاقانه و داوطلبانه پای کار بودند. برنامهای عملیاتی را پیادهسازی کردیم و ظرفیتهای استانیمان مشخص شد. به دنبال آن به منطقهبندی پرداختیم و در مرحله دوم گروههای معین و پشتیبان تدارک دیدیم. این موضوع را برای خودمان چند بار تمرین کردیم و از جوانب مختلف به آن نگریستیم. یکی از تمرینهای قبلی درگیریها در لبنان بود. درست زمانی که رژیم صهیونیستی آن حمله سنگین پیجرها را آغاز کرد و پس از آن حمله جنگی.
در همان زمان هم جمعیت هلال احمر وارد میدان شد و امدادرسانی جانانهای را انجام داد. به ویژه برای آن ۵۰۰ نفر مجروح چشمی که به ایران آمدند. این برنامه را آن زمان عملاً تمرین کردیم. یا حادثه بندر شهید رجایی. در این بین ایرادهای خودمان را هم مرتفع کردیم. لذا برنامهای خوب داشتیم. از سوی دیگر سال گذشته حدود یک هزار دستگاه خودرو آمبولانس و امداد و نجات به لوجستیکمان افزودیم که در این عملیاتها توانست به ما کمک کند. بر این اساس اقدامهای لازم را انجام دادیم.
از مدینه به مکه و از طریق ترکیه به تهران بازگشتم
از مدینه به مکه و از طریق ترکیه سریع طی همان روز به تهران بازگشتم و غروب همان روز نخست به پایتخت بازگشتم و در مرکز عملیات اضطراری تا هم اکنون مستقر شدم.
نخستین تصمیمی که در روی دادن جنگ ۱۲ روزه انجام دادم این بود که خیلی سریع، تهران را به ۵ قرارگاه تقسیم کردم. یک قرارگاه مرکزی، و غیره و غیره در شمال شرق، شمال غرب و جنوب غرب و جنوب شرق. بر اساس استانهای معین و پشتیبان، نیروها را در تهران مستقر کردم. سازمان مدیریت بحران شهرداری هم در این بخش کار منحصر به فردی به همراه ما داشت. برخی از فضاها را که در قالب سوله بحران داشتند، در اختیارمان نهادند و همکارانمان آنجا مستقر شدند. عزیزانی هم که از استان آمدند، جملگی با همه امکانات و تجهیزات سفر کردند و دیگر از این حیث نیازی به پشتیبانی تهران نبود.
میتوانستیم 5 قرارگاه را به 100 قرارگاه افزایش دهیم اما… | 8 هزار و 200 نفر را به کار گماشتیم
البته ما این آمادگی را داشتیم که این قرارگاهها را تا ۱۰۰ قرارگاه هم افزایش دهیم اما نیازی نشد! از آن تعداد نیرو که عرض کردم، یعنی ۷۰ هزار نیرو مجرب، در کل کشور ۸ هزار و ۲۰۰ نفر را به کار گرفتیم. بقیه هم به طور ذخیره و آماده منتظر بودند و حتی برخی استانها به ما فشار آوردند که در فلان عملیات حضور داشته باشند. از جمله این استانها یاسوج بود. من ۳ گروه هم از آنها گرفتم که آنها آزرده خاطر نشوند و در میانه میدان حضور داشته باشند. بدین گونه تقسیمبندی کردیم و کار را پیش بردیم. هر قرارگاه هم چارت عملیاتی مشخص خود را داشت. اینکه فرماندهاش کیست و جانشین اول، دوم و سومش مشخص بود. همچنین تیم زندهیاب، گروه درمان و نهایتاً تیم جستوجو و نجات و همچنین گروه پشتیبان، جملگی مشخص بودند. علاوه بر اینها گروه مستندسازی در این بین راه افتاد که در این قرارگاهها حضور داشتند. اگر به کمک بیشتر نیاز بود، با فراخوان بچهها اضافه میشدند و به طور مطلوب، عملیاتی و عالی کار را پیش میبردند.
در دفترم ننشستم | رهبر انقلاب فرمودند جوانان امروزی…
آنچه مهم و برایم جالب بود این بود که همواره مقام معظم رهبری در بیاناتشان عنوان کرده بودند که جوانان امروزی از جوانان اوایل انقلاب، قویتر و جلوترند. من این موضوع را حس کردم. من در همه حوادث هم کنار این جوانان حضور داشتم. من به هیچ عنوان در دفترم ننشستم و در میدان حضور یافتم. البته خیلی هم به من اصرار میکردند که نیایم اما نمیتوانستم.
چند جا که خیلی خطرناک بود جلو مرا میگرفتند که نیا اما من…
چند جا که خیلی خطرناک بود، جلو مرا میگرفتند که نیایم. گروهی که از مازندران آمده بودند، در قرارگاه شمال شرق حاضر بودند و گفتند، فلانی خواهشی داریم و تو را به خدا قسم میدهیم که نه نگویی. فردا شیفت ما تمام میشود و مدیر عاملمان گفته من نیروی تازه نفس میفرستم. اما ما از شما میخواهیم که بمانیم و بازنگردیم. آنها تازه هم از عملیات برگشته بودند. این وقایع درست مانند ۸ سال دفاع مقدس بود. این عزیزان البته سنتشان به دوران دفاع مقدس قد نمیداد اما سال گذشته، یادواره شهدا و کنگره بینالمللی شهدای امدادگر ما را، خودشان اداره کردند. یعنی ۳ هزار و ۱۰۰ شهید امدادگر دفاع مقدس. شاید بهتر باشد بگویم که این عزیزان سطح زندگی جانبازان و ایثارگران ما را کاملاً احصا کردهاند و مسلک زندگی آنها روی ذهن و زندگیشان تأثیر گذاشته است.
آن شیرزن به ما روحیه میداد!
در حادثه صدا و سیما به آنها گفتم، کدامتان بلدید تا یک ارزیابی سریع به من بدهید. همه گفتند من! من ناچار شدم ۳ تن را انتخاب کنم. وقتی آن ۳ نفر برای ارزیابی رفتند، بقیه گریستند که چرا ما را انتخاب نکردهاید. وقتی زمینی به منزل شهید زرتاج به تبریز رفتم، پدرش میگفت اگر کل خانوادهام هم شهید شوند، فدای سر نظام. اما الهی که رژیم صهیونیستی نابود شود! شهید دیگر ما آقای ملکی بود. وقتی در بهشت زهرا(س) برای تشییع پیکرش رفتیم، پدر عزیزشان که روحانیاند و مادرشان شجاع، پدر خانواده به ما دلداری میداد که شما بروید… کارهای امدادرسانی را رفع کنید و نیازی نیست که اینجا باشید. ایشان محکم پای حرفشان ایستاده بودند و میگفتند من قویام! اما در عین حال ما فکر میکردیم برادرمان را از دست دادهایم.
آقای ملکی یک نیروی جهادی، جوان و شجاع بود که همواره در اربعین هم با ما همکاری میکرد. صبحش هم گویی به او الهام شده بود و میدانست شهید میشود. ایشان در شهرک شهید باقری در دو کوهه مورد هدف مستقیم قرار گرفت و درست جلو چشممان به شهادت رسید. یعنی فاصله زیادی با هم نداشتیم. حملهای که آنجا به آمبولانس ما شد، هم آقای ملکی به شهادت رسید و هم جناب جمشیدپور. دو جوان رعنا… آنجا شیرزنی به نام خانم تقینژاد، مسئول پایگاه ما بود. شجاع و دلیر در میدان عملیات. شاید باورتان نشود وقتی خانمی در میدان عملیات با اراده حضور داشته باشد، دیگران چه روحیهای میگیرند…
به من میگفت ما هستیم و نباید شما در میدان باشید و باید مدیریت کنید. من هم میگفتم که نمیتوانم تحمل کنم و باید باشم. چنین روحیهای را واقعاً سراغ داشتیم. از سوی دیگر هم مردم عزیزمان… خیلی ما را همراهی کردند. در برخی از قرارگاهها بانوان میگفتند میتوانیم خواهش کنیم که لباس امدادگران را به ما بدهید تا بشوییم؟! عدهای میوه میآوردند. عده دیگر آب و غذا! یکی دیگر از خبرنگاران ۱۰ شبانه روز پیش ما بود و برای بچهها بستنی میخرید و مستندسازی میکرد. ما غروب به غروب هم سعی میکردیم که در همان اتاق عملیات، آسیبشناسی خودمان را انجام دهیم تا اگر مشکلی وجود دارد تا فردا روز رفعش کنیم. این شرایط را ما دیدیم که سخت و عجیب بود اما روحیه مردم و اعضای جمیعت هلال احمر بسیار بالا!»
امدادرسانها حین عملیات به شهادت رسیدند | حتی آمبولانس و بالگردمان هم مورد حمله قرار گرفت
وی در پاسخ به این پرسش که «جمعیت هلال احمر چند شهید داشت؟» عنوان کرد: «۵ تن از همکاران ما به شهادت رسیدند. یک مقر در تبریز حین انجام مأموریت و امداد و نجات. یکی در اسدآباد باز هم حین امداد و نجات برای مصدومان مورد هدف قرار گرفت. یک نفر در اصفهان که او هم در حال امدادرسانی بود و ۲ تن هم در دوکوهه. همه هم لباس هلال احمر به تن داشتند. این در حالی است که علائم و نشانههای لباس هلال احمر حتی از دوردستها هم مشخص است. همچنین آمبولانس و بالگرد ما هم مورد حمله قرار گفت. دشمن حتی ساختمان هلال احمر را هم تهدید کرد.
ساختمان هلال احمر هم از موشکهای اسرائیلی بینصیب نماند!
در دو مرحله، ساختمان همجوار ما، مورد شدیدترین تهاجم موشکی قرار گرفت. محلی که ما هستیم، روبهرویمان بیمارستان ولیعصر(عج) است که ۲۰۰ تخت مریض دارد. همسایه دیگر ما بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری است. بغل ما مرکز نگهداری معلولان بهزیستی است. روبهرویش بیمارستان خاتم الانبیاء(ص) با یک هزار تخت. کنار دیگر ما مرکز جامع توانبخشی معلولان هلال احمر، مختص کسانی است که معلولاند و میخواهند ما عضو مصنوعی برایشان تولید کنیم یا توانبخشی برایشان انجام دهیم.
دو مرحله در همان محدوده سختترین و شدیدترین حملات اتفاق افتاد. فیلمهایش هم موجود است. اعم از اینکه سقف بخش ریخته. شیشهها شکسته و حتی ترکشهای بزرگ به اتاق من آمده. رعب و وحشتی که برای بیماران ایجاد شد و گرد و غبار و دو غلیظی وجود داشت که کلاً منطقه را محو کرد و حتی نفس کشیدن را هم سخت کرده بود. همه جای دنیا جلو این مراکز تابلویی است که خودروها بوق نزنند. جلو آنها عکس یک خانم یا دختر بچه است که آنها را به سکوت دعوت میکند. اما آنها نه تنها رعایت نکردند، بلکه با یک جنایت بسیار وحشیانه، آنجا را مورد هدف قرار دادند و حتی به قوانینی که خودشان تصویب کردند، پایبند نبودند.
منظورم کنسوانسیونهای ژنو است. اینکه کسی نباید به نیروهای امدادی و درمانی آسیب برساند. حتی مراجعه کنندگان محترم زندان اوین، اورژانس زندان، مددکاران و غیره کاملاً مشکل پیدا کردند و شهید شدند. در زندان اوین سرباز و مراجعه کنندگان و افرادی را دیدم که افراد عادی سرپا در خاک خفتند. من زنی را آنجا دیدم به شهادت رسید که کارهای خدمترسانی را انجام میداد. بیمارستان فارابی کرمانشاه، بخش ICU و غیره و غیره که و از این سطح جنایات زیاد دیدیم.
۳۸ علی اصغر(ع) دیدم!
عاشورای امسال را ما به عینه حس کردیم. وقتی در عاشورا به ما میگویند خیمهها را آتش زدند، خودم دیدم که خانهها آتش گرفت. چه خانههایی که در آتش نسوخت! آدمها به بدترین شکل در خانهها سوختند. در عاشورا برایمان تعریف کردهاند که حضرت اباعبدالله(ع) و حضرت علی اصغر(ع) چگونه به شهادت رسید اما من در جنگ ۱۲ روزه فقط ۳۸ علی اصغر(ع) دیدم. علی اصغرهایی که تکه تکه شدند. از فداکاری حضرت عباس(ع) برایمان تعریف کردهاند. از ایثارگری، ازخودگذشتگی، مردانگی و غیرتش که همه را به عینه دیدیم.
شبیه آنها را در امدادگرها، آتشنشانها و نیروهای خدمترسان دیدیم. به رغم اینکه مجروح شده بودند، نمیرفتند. اما روحیه داشتند و شبانه روز کار میکردند. ما امثال عاشورا را بهتر حس کردیم. گویی زندگی کردیم. هیچ مصیبتی بالاتر از مصیبت حضرت سیدالشهدا(س) نیست اما ما آن را حس کردیم و دیدیم. تکه تکه شدن همکارانمان را به چشم میدیدیم. ۱۰۲ خانم به شهادت رسید. مادر بارداری که خودش و فرزندش به شهادت رسید. بسیاری از منازل مسکونی مورد تهاجم این جنایتکاران قرار گرفت. اگر بخواهید یکبار تاریخچه و عملکرد این رژیم را ببینید، میبینید که نمایشگاه کاملی از انواع و اقسام جنایات جنگی و نقص حقوق بشر و حتی آنچه به مخلیه کسی خطور نمیکند، آنها انجام دادند و در کارنامه پلیدشان هست.
اما از شجاعت بانوان برایتان بگویم. دختر شهید شادمانی در کنار پیکر مطهر پدرش چنان با اقتدار و صلابت صحبت و دفاع کرد که آدمی احساس غرور میکند. دختر سردار سلامی در مصلی کولاک کرد. ما به وجودشان افتخار میکنیم. گویی پیام حضرت زینب(س) را گرفتهاند. همسر شهید ملکی از همه محکمتر. آنچه در اتحاد مردم و تبیین پیام شهدا و اهداف و مأموریتهای نظام، بینظیر است.»
بهترین دوستانم را از دست دادم
وی از سختترین خاطرهاش طی ۱۲ روز جنگ تحمیلی چنین یاد کرد: «سختترینش زمانی بود که همکارانم جلو چشمم پرپر شدند. آنجا بودم و شهادتشان را دیدم. رژیم مرتب هم حمله میکرد و سلاحهایشان هم سلاحهایی غیر متعارف بود. کل موشک اندازه کپسول آتشنشانی است اما قدرت انفجارش خیلی وحشتناک بود.
این برایم خیلی تلخ بود و البته ما تجاربی چنین را در دوران دفاع مقدس، لبنان و سوریه حس پشت سر گذاشتهایم اما بدین شکل خیر. بسیاری از دوستانمان شهید شدند. سرلشکر باقری یکی از حامیان هلال احمر بود. سرلشگر سلامی هر لحظه که نام هلال احمر میآمد، میگفت گویی خودم داوطلب هلالاحمرم. خدا رحمت کند سردار حاجیزاده را. در حادثه بندر شهید رجایی به ایشان تلفن کردم که هواپیما اطفاء حریقت را بفرست.
او ۲ ساعت بعد برایم فرستاد و اصلاً نیازی نبود که برایشان نامه بزنم بلکه با یک تماس تلفنی کنارم بودند. در زلزله ترکیه و سوریه، همه هواپیماهایشان را در اختیارم قرار دادند. آنجا برای این دو کشور امدادرسانی میکردیم. همچنین در سیل لیبی و زلزله افغانستان. در مأموریتهای امداد و نجات تمام قد در کنار ما بودند. در بحث کنگره شهدا هر زمان که جلسه تشکیل میدادیم و از راهبردی و راهنمایی جزو مشوقهای اصلی ما بودند. آنها یک فرمانده عادی نبودند. دوست، یار و همراه و پشتوانههایم بودند.»
آمادگی مقابله با مصدوم هستهای
کولیوند درباره مهمترین دستاور تجربه از پلاسکو گرفته تا متروپل و هر زلزله و سیل دیگر برای این ۱۲ روز، توضیح داد: «در حوادث قبلی تجربههای گوناگون کسب کردیم. حتی در حواث تروریستی و جنگ و به همین سبب باعث شد ما آمادگی مطلوبی داشته باشیم. تنها چیزی که ما تجربهاش را نداشتیم، مواجهه با مصدومان هستهای بود. الحمد الله چنین چیزی اتفاق نیفتاد اما سوادش را داریم و بین خودمان تمرین کردهایم اما هنوز با مصدوم هستهای مواجه نشدهایم. امیدوار هیچ وقت پیش نیاید اما این آمادگی را ما داریم. مجموع اینها باعث میشد که روی هر سناریو فکر کنیم و برایش برنامهای بریزیم.
صلیب سرخ محکوم کرد
از آن طرف در عرصه جهانی و بینالملل، پیگیریهای خوبی کردهایم. من به طور مرتب با صلیب سرخ در تماس بودم. البته نهادهای بینالمللی خیلی بیخاصیت شدهاند. زورشان هم نمیرسد اما بیش از ۸۰ کشور به من پیام دادهاند و ابراز همدردی کردهاند. خیلیهایشان هم جنایت جنگی اسرائیل را محکوم کردهاند. صلیب سرخ کانادا یکی از آنهاست که محکوم کرده. صلیب سرخ امریکا که دولت خودش جنایتکارانه حمله میکند، ابزار همدردی کرده است. همچنین است صلیب سرخ انگلستان و آلمان. اما ما همه موارد نقض حقوق بشر را احصا کردهایم.
هم برای رئیس کمیته صلیب سرخ فرستادهام و هم برای دادستان دیوان کیفری بینالملل. ما همچنین کاری هم برای غزه و لبنان انجام دادهایم و جواب داد. مثلاً وقتی افریقای جنوبی آنها را محکوم کرد، یکی از سندهایشان همان سندی بود که ما در کنگره اشغال فلسطین و نقض حقوق بشر در اختیارشان قرار دادیم. وکیل آنها به همان سند هم استناد کرد. چند روز پیش هم پاسخ نامه ما را دادند که بله موارد شما به دست ما رسیده و پیگیرش هستیم. اما ما به عنوان جمعیت هلال الحمر نمیتوانیم شکایت کنیم. دولتها باید شکایت کنند و اولاً باید گزارش تهیه و اعلام جرم کنیم.
ما اعلام جرم کردیم و مستنداتش را فرستادیم. رئیس صلیب سرخ هم به ما قول داده که پیگیریهای حقوقی را انجام بدهد. وقتی تصویر شهدا و بچههایمان را برایش میفرستادم، میگفت قلب من به درد آمد و نگرانم. البته اکنون هم عکس شهدای ما را نصب کردهاند. در ورودی ساختمانهایشان عکس ۵ شهید ما را زدهاند و نوشتهاند ما باید کاری کنیم که این تعداد اضافه نشود. یکی از کارکنان صلیب سرخ هندوستان پیامی را به من فرستاد و گفت رستم هیچ وقت زمین نمیافتد! یعنی معلوم است فرهنگ ما را میشناسد و توان و ظرفیت ما را میداند. ما با کم کسی درگیر نشدیم. واقعاً با همه قدرتهای مستکبر و ظالم روبهروییم.
اینکه حضرت آقا فرمودند بعضی کشورها جرأت نمیکنند بیان کنند، همین است. ما مقاومت کردیم. نیروهای مسلح ما خوب دفاع کرد و نیروهای امدادی ما هم انصافاً سنگ تمام گذاشتند. همین اقدامهای بینالمللی ما را یکی از شیرزنان که خواهر ۲ شهید است، انجام میداد. در طول همه این ۱۲ روز، ایشان هم به داخل کمک میکرد و هم مراودههای بینالمللی را پیگیری و مستندات و مکتوباتش را جمع میکرد. وقتی ما میخواهیم مکتوب جهانی بفرستیم باید خیلی حواستمان باشد. از کلمات گرفته تا اسناد تا خدایی ناخواسته ایرادی در آنها نباشد. انصافاً مانند شیرزنان صحرای کربلا پای کار بودند و خدمترسانی کردند و جای غرور دارد.
در آواربرداری و اطفاء حریق نباید وابسته باشیم
وی درباره آسیبشناسی در موضوع لوجستکی تهران افزود: «ما بلافاصله عملکردمان را آسیبشناسی کردیم. هم نقاط قوت و هم تحدیدها و هم فرصتها را در یک جدول آوردم. در جدول طراحی کردم که چگونه میتوانیم نقاط قوتمان را حفظ کنیم و نقاط ضعف تبدیل به قوت شود. چگونه تحدیدها را تبدیل به فرصت کنیم. اما واقعیت این است که ما نسبت به برخی تجهیزات روز باید به روز رسانی شویم و اگر بتوانیم خودمان هم تولید کنیم بهتر از آن است که وابسته باشیم. مخصوصاً برای آواربرداری، تجسس، نجات و به ویژه اطفاء حریق. چون اطفاء حریق انواع مختلف دارد. موقعی ساختمانی آتش میگیرد اما باید دانست که در مباحث نظامی هر لحظه مورد حمله قرار میگیرید. همین طور در حال امدادرسانی ممکن است مورد هدف هم قرار بگیرید. با فناوریهای دیجیتال، اینها هم میتواند تحدید کند و هم فرصت باشد تا بتوانیم استفاده کنیم. هوش مصنوعی اینجا خیلی کمک میکند. در بحث ارتباطات و ارتباطگیری خودمان باید کار جدی کنیم.»
تجربه کرونا به کار آمد
وی درباره اینکه تهران پناهگاه دارد یا خیر عنوان کرد: «بهترین پناهگاه خداست! اما پیشبینی این جمعیت حتی برای اسکان اضطراری هم غیر قابل امکان است. در حال حاضر شهرداری تهران زحمت کشید و حدود ۴۰۰ خانوار را اسکان داده. بعضی مراکز ما یکی است. اجازه دهید که مثال نزنم اما اگر خدایی نکرده یکی از این خدمات رفاهی را بزنند، مشکل عمده پیش میآید. ما باید از نظر اصول پدافندی، اعم از نظامی و غیر نظامی تجدید نظر کنیم و اقدامهای جدی انجام دهیم. تجربههای خوبی در زمینه کرونا داشتیم که استفاده کردیم.
یکیاش بحث نقاهتگاه بود. ما در زمان اوج کرونا دیدیم که بیمارستانها پر بود و برخی بیماران را نه میشد به خانه برد و نه در بیمارستان نگاه داشت. مرکزی در این وسط میخواستیم که ما نامش را مرکز مراقبت سلامتی گذاشتیم. برای این کار دکتر حسن قاضیزاده هاشمی که خدا خیرشان بدهد و وزیر بود و آقای دکتر ظفرقندی که صاحب فکر و سید سجاد رضوی، همان شب اول جنگ نزد من آمدند و دو برنامه خوب نوشتیم. ما از تجربهشان استفاده کردیم و مرکزی با عنوان مراقبت سلامت تأسیس نهادیم و در هلال احمر مشکلات را رفع و رجوع کرد و سپس همه موارد را ابلاغ کردیم. بسیاری از مراکزی که مد نظر ما بود راهاندازی شد.
برای آلودگی هستهای آمادگی داشتیم
مورد دوم که پیشبینی میکردیم، مصدومان هستهای بود. اینکه هر مصدومی را کدام بیمارستان ببریم. مشخص کردیم که در فواصل ۵۰۰، ۱۰۰۰، ۱۵۰۰ و غیره از محل آلودگی هستهای بیماران را به کدام بیمارستان ببریم. و اگر بخواهیم اسکان دهیم کجا باشد. اگر به بیمارستان امام خمینی(ره) رفته باشید، میبینید که یک پارکینگ چندین طبقه دارد. رئیس بیمارستان، آقای دکتر رستمیان که فردی فوقالعاده انقلابی و با سابقه درخشان است، خیلی به ما کمک کرد. آنجا را برای مرکز مراقبت سلامت و هم اسکان همکاران، با چادرهای هلال احمر مزین کردیم.
یک سامانه دیگر یعنی ۴۰۳۰ را راه انداختیم که در زمان کرونا به افزایش تابآوری و مشاورههای روانشناسی و روانپزشکی میپرداخت، فراهم کردیم. گروههای سحر ما پشت خط قرار گرفتند. کارشناسان رواندرمانی، روانپزشکان و برخی از طلاب و گروههای جهادی وجود داشتند. بیش از ۹۲ هزار تماس تلفنی انجام شد. یک شبکه هم طراحی کردیم و رئیس جمهور دوست داشت ذیل عنوان «شبکه خادم» کار خدمات را با محوریت محله انجام دهد. اینکه برخی به صورت داوطلب در کنار مردم قرار میگیرند و ۸ محور را برایشان تعریف کردیم.
مثل اوایل انقلاب
یکی تابآوری و دیگری مدیریت اوقات فراغت و اینکه شادابی خاصی میان جمعیت ایجاد کنیم و همهاش مردم پیامهای تلخ دریافت نکنند جزو دستورات کار ما بود. مباحث سلامت روحی، جسمی و روانی و حتی بهداشت و از همه مهمتر حکمرانی محلی بود که هر کسی محله خودش را اداره کند. اینها را تدارک دیدیم. در روستایی که ما بودیم، بزرگواری در روستا بود و اگر کسی مشکلی پیدا میکرد، از هر کسی کمکی جمع میکرد و از این طریق به دریایی از کمک دست مییافتند. بنابراین حکمرانی محلی هم در این بین میتواند خیلی کارها بکند.
ما این کار را هم انجام دادیم و رضایتمندی مطلوبی ایجاد کرد. ما هر عصر که گزارش میگرفتیم، دیدیم که جملگی فعالیتها، به خوبی تقویت شد و این مورد خاص، جزو کارهایی بود که ذیل استانداری، امور مساجد و همه نهادهای دیگر، مثل اوایل انقلاب تعریف میشد و همه به خوبی کار میکردند. حتی مباحث اشتغال و اقتصاد را میتوان در این قالب حل کنیم. حکمی که وجود دارد این است که در این کار باید از یکدیگر سبقت بگیریم و پلیس هم جریمهمان نمیکند!
خدمات جهادی را تمرین کردیم
خدماترسانی ۴۰۳۰ را در متروپل و پلاسکو تمرین کردیم و همچنین زلزله ترکیه به صورت بینالمللی. این موضوع خیلی تأثیرگذار است. در متروپل خیلیها به دلیل از دست دادن روحیه میخواستند خودکشی کنند. گروههای ما آمدند و چادر زدیم و از خانوادهها خواهش کردیم که در چادرها اسکان داشته باشند. اما چون صادقانه اخبار و اطلاعات در اختیارشان میگذاشتیم، آنها آرام میگرفتند. یکی همسر و دو فرزندش را از دست داده بود. بعد هم میگفت اگر میشود دختربچهای کنارم باشد که من تنها نباشم. ما حتی تا این حد قانونی توانستیم دختربچهای را در نظر بگیریم تا نزد او باشد و فرزندخواندهاش باشد. این برای آن مرد، گرچه مصیبتهای بسیاری را تحمل کرد، جزو خاطرات شیرینش بود. این روند در ۴۰۳۰ باید ادامه یابد و گروههای جهادی و هلال احمر خیلی خوب کار کردند. مردم اگر بخواهند نزد روانپزشک بروند، هزینهها بالاست.
با مردم صادق باشیم!
هر جا ما صادقانه با مردم جلو رفتیم، آنها خیلی به ما کمک کردند. ما نباید بگذاریم که این فاصله زیاد شود و این همدلی، همبستگی و همافزایی را تقویت کنیم. در خصوص موردی میگفتند نگویید، مردم نباید بدانند اما من گفتم که صادقانه با آنها در میان بگذارید. موضوع درباره تقسیم قرص ید بین آنها بود. مردم خیلی کمک میکنند و پای کار ایستادهاند. در بحث آموزش عمومی، به نظرم باید بیشتر کار کنیم. البته کانونهایی داریم مانند دانشآموزی، دانشجویی، طلاب و غیره که از این ظرفیتها میتوان استفاده کرد اما قانون مدیریت بحران، وزارت علوم، وزارت بهداشت و وزارت آموزش و پرورش را مکلف میکند به عنوان واحد درسی آنها را میان کار تدریس کنند. من خیلی دوست دارم، این موضوع عملیاتی شود.
یادتان است که قبلاً در هلال احمر پیشگامان پیشرفت را داوطلب میگرفتند؟ آن زمان میگفتند پیشاهنگی. ما حتی پیشگامان پیشرفت را هم راه اندازی کردیم. یعنی از همان غنچههای هلال باید با آنها شروع به کار کنیم. با هر یک از بزرگان که مامور صحبت میکنیم، درمییابیم که جزو همانها بودهاند. آن زمان که شیر و خورشید بود ما را آموزش دادند. این قانون است که باید امدادرسانی و هلال احمر به واحد درسی تبدیل شود. لذا جزو درخواستها و پیگیریها من بوده که وارد کتابهای درسی شود. هر ۳ وزارتخانه باید پای کار باشند. این موضوع برای نجات جان همه است. اگر تاریخچه این نهاد را از زمانی که وارد هلال احمر شدهام، رصد کنید، خرسند خواهید شد.»
ازدحام و ترافیک مهمترین مشکل در تهران
وی ادامه داد: «نشد و به هیچ وجه اتفاق نیفتاد که در این بین و در حین امداد یک بیمارستان کارشکنی کنند. نشد یک مریض به بیمارستانی مراجعه کند و بگویند که تخت و پزشک نیست. شرایط جنگ بود اما همه پای کار بودند. حتی در این شرایط رعب و وحشت و بیماری برای مردم، کار سختتر میشود اما مراکز درمانی کم نگذاشتند. پروازها بسته شد. داروهای تکنسخهای را باید با پرواز میآوردیم اما اجازه ندادیم آب توی دل کسی تکان بخورد. داروخانه هلال احمر که داروی تخصصی برای بیماران خاص دارد، به هیچ عنوان کم نیاورد. فقط روز نخست که سامانهها هک شده بود مردم قدری با مشکل مواجه شدند.
این کارها واقعاً قابل تقدیر است. هر جا مورد هدف قرار گرفت و خیابانها و کوچهها ناشی از نشانههای این تخریبها قرار گرفت، طی ۳ تا ۴ ساعت با گروههایی که توسط شهرداری کار خدماتی انجام میدهند، شهر پاکسازی و نظافت میشد. ما آنجا آثاری نمیدیدیم. اما کسی این کارها را ندید. من خواهش میکنم که شما اینها را تبیین کنید. آن زمان تهران هم خلوت شده بود و مشکل ترافیک و تجمع مردم را نداشتیم اما اگر خدایی ناخواسته شرایط ازدحام باشد، یکی از مشکلات عمده ما ازدحام و ترافیک است. در پلاسکو دیدید که چنین بود. در زلزله بم من مسئول توزیع مجروحان بودم. حدود ۵۰ آمبولانس داشتم. وقتی آنها را فرستادم در ترافیک گیر افتادند. اما این بار در ۱۰ دقیقه مسیرها را میپاییدیم.»